آقای خوبم سلام

یا اهل الهدی اجتمعوا

آقای خوبم سلام

یا اهل الهدی اجتمعوا

جدی نگیرید...

امیرالمومنین جوری از زهد حرف می زند که انگار جز زهد و جز بی رغبتی به دنیا هیچ کاری و شیوه ای و منشی در زندگی ندارد...

جدی نگیرید...

امیرالمومنین خود جزء پرکارترین و پرتحرک ترین و در میدان ترین افراد است.پس زهد به معنای ترک فعالیت و بریدن از جامعه و مردم نیست.

پس زهد به چه معناست؟؟؟؟
به معنای غرق نشدن در شهوت ها و هوس های دنیا، به معنای جدی نگرفتن لذت های دنیوی است،

اینکه هدف های انقلابی و اصیل و سازنده اسلام را در پیش پای قدرت طلبی ها و انگیزه ها و خود خواهی ها و دنیا طلبی ها قربانی نکنی...!


اینکه خدا میگه به قلب گناهکاران مهر زدم، یعنی چی؟علت و معلول ؟

اینکه خدا میگه به قلب گناهکاران مهر زدم، یعنی چی؟کدوم علت و کدوم معلوله؟

مثل یک چرخه می مونه : تو گناه میکنی   خدا به قلبت مهر میزنه     تو گناه بسیار میکنی .

کسی که خیلی گناه کنه  (خدا رو از یاد ببره)،  به سبب سنت الهی خدا هم اونو از یاد میبره و به قلبش مهر میزنه!!!

اینجا دیگه نفس لوامه فرد کار نمیکنه، فرد گناه میکنه و از گناهش لذت میبره و اصلا احساس پشیمونی نمیکنه...

انتظار ما انتظار نیست...

مهدی جان، به انتظار نشستن خطای ما بود، به انتظار تو باید ایستاد
 
 
یا مولانا یا اباصالح
 
ادرکنا...

پیش نیاز اول: بعثت انبیاء و فهم معارف مهدویت؟؟؟؟

یادمون باشه هدف بعثت انبیاء همان هدف امام زمانه. اگه ما بعثت انبیاء و هدف اونا رو خوب بشناسیم، فهم دقیق تری از ظهور امام زمان پیدا می کنیم.

به گفته پیامبر اکرم صلوات الله علیه هدف بعثت "الاتم مکارم الاخلاق" و درست کردن اخلاق هست. همه پیامبران در درجه اول معلم های اخلاق بودند.

پس همانطور که حکومت پیامبر اکرم اخلاق است، حکومت امام زمان عج الله فرجه شریف هم اخلاق خواهد بود.

در واقع امام زمان می خواهد جامعه رو به اخلاق الهی متخلق کند....

برا ی فهم صحیح و عمیق معارف مهدویت به چه چیزهایی نیاز داریم؟؟

قبل از توضیح ، از روی صورت سوال متوجه می شویم ، حتما فهم غلط و سطحی هم از معارف مهدویت وجود دارد...این نکته خیلی مهمیه بهش توجه کن....

اما جواب سوال: 4تا پیش نیاز واسه این فهم نیاز داریم. یعنی باید چهار تا مورد رو خوب بفهمیم:1-بعثت انبیاء،2-واقعه غدیر، 3-فاطمیه، 4-عاشورا

اما حالا چرا اینا برای  شناخت معارف مهدویت  لازمه باشه در قسمت های بعدی...

2 گرفتاری خانمان سوز برای بشر ...

بنا بر آیات قران دو گرفتاری و مصیبت عظمی برای بشر وجود دارد که البته برای قوم یهود اتفاق افتاد.من این دو مصیبت عظمی رو میگم، شما قضاوت کن چقدر جامعه ما الان درگیرشه؟؟؟؟

1-مردم گرفتار آرزوهای فراوان می شوند(ﯾﻠﻬﻤﻢ اﻷﻣﻞُ)

2- مردم در روی زمین سرگردان و بی هدف می شوند.به عبارت دیگه هیچ تعریفی برای خود از زندگی ندارند(تیهون فی الأرض)

قشنگ ترین صحنه روزگار من وقتی بود که ...

یادمه روز اولی که کلاسای مهدویت شروع شده بود، تو ذهنم پر بود از سوال. سوال از آقام.

آقا پسندیدی؟راضی هستی؟ یا نه اصلا مولای من اومدی ببینی داریم چه کار میکنیم؟ اومدی به مهمونات سر بزنی؟ اینا همه به عشق تو اومدناااا!

توی همین فکرا بودم که گفتم خدا من که چشمانم لایق دیدن یار نیست، یک صفحه از قرآن باز میکنم تا برایم گواهی باشه از حضور مولای من...

صفحه 231،آیات 82-88سوره هود اومد، اولش با آیات غضب اشکم در اومد. مولا نپسندیدی؟ تو نیومدی؟ 

همین طور صفحه رو تا پایین اومدم، هنوز امید داشتم یک آیه ببینم که دلم شاد شه.

نه خدا من باور ندارم مولای من نیاد...

تا اینکه چشمم خورد به آیه 86سوره هود...خدایا عاشقتم ....مولای من دوستت دارم....آیه این بود:

بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین

خدایا آقام اومده...خدایا دوستت دارم... مولای من 


تو را شاکرم...

خدایا تو را شاکرم که دوباره راهی گشودی تا برای بندگی ات به اسارت برده شوم...

و من این اسارت را می پسندم 

این اسارت را می پسندم تا مرا از مردم ناآگاهی که تو را می پرستند اما تو را نمی پرستند...

تو را دوست دارند اما تو را دوست ندارند...

ولی ات را می شناسند اما او را نمی شناسند...

مرا از زمره این بندگانت بیرون بیاااوری که من بندگی ات را می پسندم...

و چه سخت است و طاقت فرسا، مولای من، آه و اشک چشمان تو، وقتی...

من و نمایشگاه بین المللی قران...2

قدری تعلل کرد و سپس در حالی که اشک حسرت در چشمانش حلقه زده بود گفت:من دانشجویی بودم که در یکی از کشورهای اروپایی درس می خواندم،محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهری که دانشگاه من در آنجا بود فاصله زیادی داشت که اکثر اوقات من با ماشین این مسیر را طی می کردم،ضمناً در این بخش یک اتوبوس بیشتر نبود که مسافرین را به شهر می برد و بر می گشت.برای فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را می دادم،پس از سالها رنج و سختی و تحمل غربت خلاصه روز موعود فرا رسید.درسهایم را خوب خوانده بودم و خودم را برای آخرین امتحان که امتحانی مهم و سرنوشت ساز بود آماده کرده بودم.

سوار اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه حرکت کردیم،اتوبوس پر از مسافرانی بود که به شهر می رفتند.من هم کتابم جلوم باز بود و مشغول مطالعه بودم.نیمی از راه را آمده بودم که یکباره اتوبوس خاموش شد.راننده پایین رفت،کاپوت ماشین را بالا زد و قدری با موتور ور رفت اما روشن نشد.چند بار این کار را تکرار کرد اما فایده ای نداشت.توقف طولانی شد،مسافرین پیاده شدند و کنار جاده نشسته بودند و بچه هایشان نیز در آن حوالی مشغول بازی بودند.و من هم دلم برای امتحانم همانند سیر و سرکه می جوشید.ناراحت بودم چیزی به وقت امتحان نمانده بود،وسیله نقلیه دیگری هم از جاده عبور نمی کرد. مضطرب و نگران بودم که چه کنم و نزدیک شدن عقربه های ساعت به وقت امتحان لحظه لحظه امید مرا کمتر می کرد.و به چشم خود می دیدم که نزدیک است تلاشهای چندین ساله ام به هدر رود.

ادامه مطلب ...

من و نمایشگاه بین المللی قران...

بسم رب المهدی

سهم من از نمایشگاه قران در ماه مبارک رمضان داستان زیر بود که با شماها تقسیمش میکنم،اما یادتون  باشه حتما  داستان رو تا انتها بخونید

تعهد با امام زمان(ع) بر نماز اول وقت

صدای تیک تاک رادیو اتوبوس حکایت از فرا رسیدن وقت فریضه ظهر میکرد .مسافرین اتوبوس ،هر یک به صورتی خودشان را سرگرم کرده بودند.عده ای بیابان ها یاطراف را تماشا میکردند و تیر تلگراف ها را شمارش میکردند عده ای مشغول صحبت کردن با همدیگر بودند و عده ای هم چرت میزدند و عدهای با تنقلات خودشان را سرگرم کرده بودند.

ادامه مطلب ...